روانشناسی و محکمه اطفال |
دکتر حسینی نژاد
مشی محکمه صلح انگلستان نوشته است برای کسانیکه به حقوق انگلستان آشنائی ندارند ممکن است منشی محکمه صلح را نظیر مشی محکمه صلح در کشور هائی نظیر فرانسه ایران بدانند در انگلستان منشی محکمه صلح که مهمترین کارها با اوست باید علاوه بر تحصیلات عالی قضائی مدتی هم وکالت دعاوی کرده باشد انشاء احکام قضات صلح با اوست و قاضی فقط آن حکم را امضاء میکند قاضی صلح در انگلستان ممکن است اساسا از سواد قضائی عاری باشد ولی منشی حتما باید به امور قضائی و احکام قبلی محاکم آشنا باشد و نویسنده کتاب فوق از کسانی است که در حدود بیست سال در محاکم صلح منشی بوده است و تالیفاتی ارزنده و سودمند در حقوق انگلستان دارد که از آن جمله است (( حقوق جزا )) ((محاکم صلح )) ، (( محاکم اطفال )) و ((لرد گدار )) Goddard رئیس محاکم انگلستان که او را به انگلیسی Lord chief gustice می گویند در تفریظ خود بر کتاب (( اطفال و قانون )) می گوید ((معلومات نویسنده در باره محاکم اطفال و طرز رسیدگی به جرائم اطفال به اندازه ای عمیق و وسیع است که درانگلستان یا نظیر ندارد و یا اگر داشته باشد بسیار اندک است )) . اینک ترجمه فصلی از کتاب اطفال و قانون تحت عنوان (( روانشناس و گزارشهای او )) . چه با آنکه روانشناسی ممکن است برمعلومات ما چیزی افزده باشد به یقین نمی توان گفت که از آن به سعادت ما هم بهره ای رسیده باشد در آغاز قرن بیستم همگامی که صدها بیماری جسنی ما را می آزرد به آ، قسمت نامرئی که زیر پطست سر و بین دو گوش قرا داشت یعنی ((ماده خاکستری )) که گاهگاهی هم در دمی کرد هیچ توجه نداستیم و امروز در یافته ایم که این ماده مملو است ازتصورات و اوهام ، امیال و ازده و امیال جنسی و ترس و عقده های گوناگون روحی ومحرکات عطفی وغیره غیره که بیماری قلب وکبد و کلیه در قبال آنها دردی بسیار ناچیز است کشفیات فروید Jung (یونگ ) Adler ( ادلر ) گواخ صادق این مدعاست در نهاد ما اینهمه محرک نهفته است اگر یکی از آنها به خطا رود نیرو و وقت ما مصروف ارشاد آن میشود . از بعضی جهات روانشناسان قربانی محرومیت های خود شده اند و چنین گمان میکنند که در عرصه قانون جزا باید جای قاضی و وکیل دعاوی را بگیرند ولی از این غافلند که تقریبا صد سال پیش ساموئل باتلر عالم اخلاقی انگلستان در کتاب معروف خود (0ارون )) Erwhon پیشگوئی کرده بود که حالا نوبت علمای اخلاق است که مجرمین را مانند بیماران درمان کنند و علیرغم کشش و کوشش شاگردان وی ما در این زمینه بسیار کم پیش رفته ایم. برای درمان مجرمین شاید بیش از آنچه تصور میکنیم ما مدیون قاضی و وکیل هیتیم روان پزشکی آخرین پناهگاه بدکاران است هنگامیکه مجرمین خونخوار در برابر دلائل قاطع جرم , دروغ و فریب را موثر نمیبیند به دامان این علم دست توسل دراز میکنند روان پزشکان شکست خود را در درمان مجرمین معلول قانون (( مک نوتن )) Mc Naughten می دانند و اگر آنان را باور کنیم این قانون یکی از آن تدابیر شوم و شتاب زده ایست که دستگاه قانونگذاری مرتجع آن را برای منع از ترقی علم و معرفت پدید آورده است ولی اگر حقیقت را بخواهیم این قانون از اینگونه نسبتها بری است قانون ( مک نوتن ) عصاره معرفت و عقل چندین قرن تجربه قضائی است و اگر ما شبها در بستر امن و آسوده می خوابیم از یمن وجود این قانون است . ( جان جرج های ) عده ای از مردم را کشت و جسد آنان را در اسید سولفوریک آب کرد و دادستان در نطق نهائی خود در این باره گفت : (( اگر مسئولیت اعمال آمیخته با خباثت و جنائی را نباید نادیده مگیریم قانون که در برخی شرائط جنون را عذری موجه می شناسد باید منجز باشد و باید آن را به درستی تعریف کرد و باید آن را دقیقا اجرا کرد چه اگر غیر از این باشد باید تمام فرضیه های مبهم و بی اهمیت طبی را در قانون راه دهند و در نتیجه عذری موجه برای کلیه اعمال پیدا خواهد شد و قانون مسئولیت جزائی چنان بی اعتبار و مبهم و ناپایدار میشود که هیچ ملاکی را نمیتوان در دسترس هیئت منصفه گذاشت که مطابق آن درباره موردی خاص رای دهد )). قانون ( مک نوتن ) ب اثر حکم تبرئه ای که توجه عامه را جلب کرد در سال 1843 به میان آمد باید یادآور شد که قانون مزبور بر اثر حکم تبرئه به میان آمد چه روان پزشکان از آن مینالند که قانون کسانی را که مسئول اعمال خود نیستند محکوم و گاهی هم اعدام میکند , مک ناتون تبرئه شده بود قانون چنان اقتضا میکرد که قاضی بر برائت او رای دهد هیچ روان پزشکی بیش از آن نمی توانست کرد که قانون درباره می بجای آورد و حالا قانونی که بر اثر حکم تبرئه مک ناتون , به میان آمده است علت اصلی شکایت روان پزشکان از قانون و مسئولیت فرد برای اعمال خویش است . ((ماک ناتون)) گمان میکرد که (( رابرت پیل )) نخست وزیر وقت قصت آزار او را دارد وی با تبر منشی نخست وزیر را اشتباهاًً به جای خود نخست وزیر کشت او را با اتهام قتل محاکمه کردند و به علت آن که وی مجنون بود و مسئول اعمال خوش شناخته نمیشود تبرئه شد حکم تبرئه بر مردم گران آمد و قضات آن روز ناگزیر شدند که به سئوالاتی در باره محاکمه اشخاص مبتلی به تصورات جنون آمیز جواب دهند جواب این سئوالات متکی به تعدادی سابقه در گزارش های حقوقی بود که محاکم در طی قرون در مورد محاکمه اشخاص مجنون از آنها پیروی کرده بودند و از آن به بعد این جوابها به نام قانون (( مااک نوتن )) شناخته شده اند و هر جا که دادستان بخواهد قصد مجرمانه را در ذهن متهمی ثابت کند این جوابها مبنای قانون در مورد مسئولیت این افراد است . قنون مزبور را می توان چنین خلاصهکرد هر کس را باید عاقل پنداشت مگر آن که خلاف آن ثابت شود و برای آن که ایراد جنون در محکمه پذیرفته آید باید ثابت شود که متهم چنان گرفتار اختلال فکری بوده است که ماهیت کاری را که می کرده نمی شناخته و یا نمی دانسته است که آن کار ناشایسته است به عبارت خلاصه تر اگر به سئوال آیا متهم می دانست چه می کند ؟ جواب مثبت دهیم وی مسئول است و اگر نه ، نیست . این قاعده هنوز هم در مورد مسئولیت افراد در برابر اعمال آنان متبع است و بیش از صد سال است که از این قاعده پیروی می کنند و این که هنوز هم جاری است و حبی یک کلمه آنرا هم علی رغم اعتراض شدید روان پزشکان نمی توان تغییر داد دلیل صحت آن است نه چنانکه خرده گیران می پندارند دلیل نقص آن . قانون ( مک نوتن ) فقط در مورد محاکمه و محکومیت است و پس از محکومیت قانون هیچگاه روان پزشکان را از این باز نمی دارد که قدرت خود را در اصلاح و درمان بزهکاران آشکار کنند غیر از جرم نادر قتل که طبق قانون قتل 1957 کیفر آن فقط اعدام است و در سال بیش از دو یا سه مورد پیش نمی آید قانون عرصه بزهکاریرا به هنر و مهارت روان پزشکان می سپارد به موجب قانون دادرسی کیفری سال 1948 محاکم میتوانند به روان پزشکان اجازه دهند که هر مجرمی را که معلومات آنان در مورد وی ممکن است مفید افتد معاینه و درمان کنند با بسیاری از این بزهکاران مخصوصا بزهکاران جنسی و جوان ، به همین گونه رفتار کرده اند ولی نتیجه آن روی هم رفته چندان مطلوب نبوده است . جرمی را فرض کنیم که تقریبا به اختلال فکری نزدیک است مانند جرم مردی بینوا یا جوانی بالغ که ارضای جنسی او عرضه داشتن خویش بر زن و دختر است برخی از این افراد چندین بار به علت ارتکاب این جرایم محکوم شده و آینده ای پر نوید را از دست دادهاند و اگر به سخن این بزهکاران گوش فرا دهیم حدیثی طولانی درباره این بیماری خود برای ما فرو می خوانند و نام بیماری را نیز از آن روی بر این جرمی گذارند که در انظار بیماری بهتر از جرم است و جرم شناخته شدن این عمل از آن است که به اختلال نظم عمومی منتهی می شود اگر روان پزشکان می توانستند که بیماری را درمان کنند شکی نبود که قضات همیشه این گونه مجرمین را نزد آنان می فرستادند . ولی روان پزشک چه می کند ؟ اگر سخن او را بشنویم می گوید که چند تن از این بیماران را درمان کرده است معنی این سخن آن است که این بزهکاران از آن پس متهم به ارتکاب آن جرم نشده اند ولی رئیس زندان نیز می تواند ادعا کند که بسر بردن سه ماه در زندان وی نیز همین خاصیت را دارد چه بسیاری از افراد که از زندان آزاد شده اند پس از آزادی دیگر به جرمی دست نیالوده اند ترس و شرم زندان و محکومیت به تنهائی کافیست که در بسیاری از موارد از ارتکاب جرم مجدد مانع شود ولی نکته قابل تامل آن است که ما تا کنون به مرحله ای نرسیده ایم که بتوانیم با صراحت و دقت بگوییم با کسی سرو کار داریم که از نظر جنسی تمایل به عرضه کردن خویش دارد و تا او را به روان پزشک بسپاریم و آسوده شویم در برخی موارد تدابیر روان پزشکان موثر می افتد و در برخی بی نتیجه می ماند و این قول در مورد حکم محکومیت یا جریمه یا آزادی آزمایشی نیز صادق است چه هریک از این تدابیر موثر و بی اثر تواند بود افرادی هستند که هر چهار تدبیر درباره آنان مجری شده و از هیچ یک نتیجه ای بدست نیامده است و در موردی قاضی ناگزیر شد که بزهکار را به مامور آزادی آزمایشی بسپارد بشرط آنکه هیچگاه بزهکار از خانه با شلواری بیرون نیاید که بتوان جلو آن را باز کرد که میتواند بگوید که این دستور ساده به اندازه تدبیر ناشی از معاینه طولانی روان پزشک موثر نبوده است ؟ بدبختانه شهامت این قاضی به اندازه ابتکار او نبود و این دستور بلا اجرا ماند گاهی میگویند که روان پزشکی علمی جدید است و از همین روی ما با آن مخالفیم . تنها روان پزشکی بعلت تازگی با مخالفت روبرو نشده است . کینه و نفرت ما نمیتواند تحولات تمدن را از جریان باز دارد و اگر این تحولات بر هدف خود فائق آیند خواه و ناخواه در زندگی ما راه میابد بمب اتم و تلویزیون به اندازه روان پزشکی اهمیت و تازگی دارند جای آنها در زندگی و تمدن ما به خوبی باز شده است و حال آنکه روانپزشکی هنوز مقامی بدست نیاورده و علت آنست کع مخترعان بمب اتم و تلویزیون آنچه درباره اختراع خود میگویند صادق است و روان پزشکی باید هنوز صحت کلی خود را ثابت کند . امروز کتابخانه های حاوی کتب روان شناسی و روان پزشکی بسیار فراوان است و ما در برابر این همه کتاب با خود می اندیشیم که باید چیزی در آنها باشد و گرنه بیهوده سخن بدین درازی نمیشود ولی هنگامیکه میخواهیم از میان هزاران هزاران هزار کلمه مفهومی بیابیم مانند کسی هستیم که در کویر های ناحیه کرنیش مه و ابری غلیظ پیرامون او را فرا گرفته باشد هیچ نمیدانیم کجا هستیم و کجا می رویم و چنین می پنداریم که ارواحی شوم از بالا بر سر ما فرود می آیند و هوا را مانند جزیره داستان شکسپیر با ((آوائی شگفت )) میلرزانند و ما را گمراه میکنند . به ما میگویند به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل این قول صحیح ولی باز باید خواه و ناخواه از شب وصال هم سخن گوییم و در میان انبوه کلماتی که محقق عاری از روان پزشکی با آنها رو به رو میشود چیزی که او را به جائی برساند نمیتوان یافت چه آنچه می یابد غالبا انتزاعات و تجریداتی دور از ذهن است و اگر گاهی بر مطلبی دست یابد اکثر با کلمات پر طنطنه مدقلق سرو کار دارد هر اندازه از نیروهائی مبهم که در نهاد وی به جنگ یکدیگر برخاسته اند باخبر باشد باز زبان به اعتراض میگشاید که وی به آن اندازه سیاه نیست که روان پزشکان تصویر او را می نگارند و چندان شگفت نیست که بسیاری مردم بی خبر از روان پزشکی معتقدند این علم تازه با عبارات و اصطلاحات نیمه علمی خود سحر و جادوئی جدید است که میخواهد جانشین باطل السحرهای قدیم شود . جوانی بدبخت را روان پزشک وی چنین توصیف میکند (( وی به دایه 1 خود دلبستگی شدید داشت و بیشتر اضطراب او در زندگی از اینست که میخواهد وضعی بیابد که در نظر وی با آن تسلیم محض با اعتقاد کامل به شخص یا چیزی , برابر باشد )) ظاهرا باید درباره کسانیکه در بچگی از شیشه شیر خورده اند سخن نیز گفت . گزارشی دیگر میگوید (( مادر بزرگ کودک شیشه شیر را ناگهان از دهان کودک کشیده است و همین امر دائما در نظر کودک نشانه اخته کردن بوده است )) و در موردی دیگر روان پزشک معتقد بود که جوانی به علت محرومیت جنسی مرتکب جرم شده است وی بجای ارضا تمایل جنسی خود از طریقی مشروع بیهوده از پله بالا و پائین می رفت و چه بسیارند پدر و مادری که با پیروی از نصایح روان پزشکان فرزندان خود را مایه آزار خویش و جامعه ساخته اند چه این روان پزشکان میگویند فرزندان خود را آزاد بگذارید تا هر چه میخواهند بجای آورند مبادا از نظر روحی محروم شوند و یا امیالی وازده در ضمیر بپرورانند. در میان این انبوه فرضیه های شگفت آور آیا عجیب نیست که هیچکس نگفته است که بسیاری از جرائم جوانان ما ناشی از طرز جدید تربیت آنان است ؟ تقریبا از همان بدو تولد کودکان را در نوعی گهواره یا صندوق متحرک میگذارند و این صندوق یا گهواره چنان ساخته شده است که حرکات کودک را محدود میکند وبا آنجا که میسر است از زحمت طفل برای پرستارانش می کاهد این صندوق متحرک از لحاظ شکل مانند تابوت سرباز است و وقتی طفل به سنی برسد که بتواند از این زندان ساده بگریزد با کمر بند او را به دیوار آن می بندند و شبها هم او را در گهواره ای می خوابانند که اطراف آن را میله هایی از آهن یا چوب فرا گرفته است مطمئنا کسی از میانه بر می خیزد و با عباراتی آمیخته به اصطلاحات روان شناسی به ما می گوید که چون کودک امروزی به دین پایه به زندان و زندگی منزوی خو گرفته است قانون جزا دیگر نم تواند او را بترساند مسلما سالها قبل ، یعنی در ایام قبل از صندلی بلند ، صندوق متحرک و گهواره چرخ دار ، کودک لااقل مادر بزرگی داشت که او را در آغوش می گرفت و نوازش می کرد و دیگران را به ستایش نوزاد بر می انگیخت این مادر بزرگان از آنجا که ممکن بود انواع عوارض روحی را به کودکان انتقال دهند از این کار ممنوع شده اند و فقط بدانان اجازه داده اند که ماهی یک بار کودک را به بینند مشروط بر اینکه زیاد اشتیاق و محبت به طفل نشان ندهند. روان پزشکان برای رخنه در روح بیمار خود از هیچ کوششی مضیقه نمی کند و بدون توجه به زمان و مشقت می کوشد هر چه بیشتر آن وقایعی را که درگذشته این همه اظطراب برای بیمار داشتهاست در صفحه ضمیر شاعر وی بیاورد تا بتواند تفسیر و توجیهی برای وضع روحی او در زمان حال بیابد هیچکس نمی تواند درباره خوبی و بدی این تذکار وقایع کهنه و خاطرات شوم قضاوتی کند ولی مسلم این است که حتی در زمینه اختلالات روحی فعلی که ما باید انتظار داشته باشیم که روان پزشک بخوبی از عهده درمان آنها بر آید می بینم که درمان بجای آنکه از طریق تحلیل روی و نظائر آن باشد بصورت ، استراحت و خوراندن داروهای جدید و ضربه برقی در آمده است که اثری مادی در مغز دارند . ممکن است در آینده معالجه از طریق روانشناسی به اشخاصی نسبت معدود واگذار شود که بران اینکار قریحه و تمایل و وقت و پول کافی دارند . تردید روان پزشکان در انتخاب روش درمان دلیل دیگر بی اعتمادی مردم به آنان است یکی از این روان پزشکان که در بازداشتگاه موقت کار می کرد هنگامیکه ناگزیر میشود درباره رفتار با جوانان مجرم پاسخ دهد می گوید (( خوت ، با آنان مانند یک عموی هلندی سخن می گوئیم )) در اینجا این فکر پیش می آید که آیا بهتر نیست بجای روان پزشک چند عموی هلندی به زندان بفرستند از قضات و مامورین آزادی آزمایش گاهی می پرسند آیا می توانید خصائصی را در رفتار مجرم ذکر کنید که شما آنها را در نیافته باشید و روان پزشک دریافته باشد و یا نحوه یا نوع تدبیر و معالجه ای را نام برید که روان پزشک به شما گفته باشد و شما از آن غافل بوده اید ، جواب این سئوال غالبا سکوتی آمیخته به تشویش درونی است . وسائل اصلی ما در مبارزه با جرم جوانان ترکیبی از آزادی 1 آزمایش و مدارس 2 تصویبی است این وسائل کلا مصنوع تدبیر قضات و حقوقدانان و سائسین روشن دل و کارمندان تقریبا کم اطلاع کشوری است و به میزانی معتد به هم موثر افتاده اند روان پزشک برای تبدیل این وسائل عملا چه وسائلی را پیشنهاد می کند ؟ اگر وسیله ای داشته باشد یافتن آن بسیار دشوار است کتاب های روانشناسی هیچ پیشنهادی تازه در بر ندارند فرض کنیم آزادی آزمایشی و مدرسه تصویبی را بر اندازند در اینجا این سئوال پیش می آید که روان پزشکان اگر بخواهند از جرم جوانان ممانعت کنند چه خواهند کرد ؟ و اگر بخواهیم مثالی بیاوریم باید گفت با طفلی 15 ساله که به تحریک ابوین دزدی کرده است این روان پزشکان چه رفتاری می کنند ؟ فرید به ما می آموزد که در پس پرده همه رفتارهای بشری محرکی جنسی نهفته است بسیار جالب است که یکی از پیروان فروید با آن دقت خاص نژاد ژرمن بخواهد در این دزدی علتی جنسی بیابد و چه اندازه پدر و مادر این طفل تعجب خواهند کرد وقتی که بشنوند واداشتن آنان طفل خود را به دزدی معلول عاطفه ای جنسی هم بوده است و حال آنکه این پدر و مادر جز آشامیدن دو لیوان آب جو بیشتر از ثمر این دزدی غرضی نداشته اند و نسبت به خود طفل نیز اگر مجازات وی این باشد که فقط چند بار روان پزشک را ببیند این مجازات چه اثری دارد و اگر آزادانه و بی محافظ به دیدن روان پزشک برود و در راه باز هوس دزدی کند چه خواهد شد ؟ پس از چندین سال تجربه به این نتیجه رسیده ایم که روان پزشکان می تواند برای قاضی و مامور آزادی آزمایش و رئیس مدرسه تصویبی مشاور و معاونی شایسته باشد و با آشنائی با روح و نفس طفل می تواند بنحوی موثر و مفید توصیه کند که چه رفتاری را باید درباره طفلی پیش گیرند که واقعا دچار آزاری روحی شده است ولی خود او این کار را نمی تواند انجام دهد کار و فعالیت وی باید تابع نظارت قانونباشد و قضات هم حق داشته باشند که نظر او را اگر نمی پسندند نپذیرند این نظارت و این اختیار قاضی صورت آزادی آزمایشی و مدرسه تصویبی را بخود گرفته است و این روش چنانکه از سالها پیش بوده است در آینده هم می تواند ادامه داشته باشد . بسیاری از محاکم از محاکم اطفال در بازداشتگاه موقت خود روان پزشکی دارند که اطفال را در آن بازداشتگاه از نظر روحی می آزمایند و گزارشی در باره آزمایش خود به محکمه می دهند بدبختانه بسیاری از پرونده گزارش روان پزشک را می خواهند و روان پزشک هم که باید در باره پرونده های مشکل و آسان گزارش دهد در نتیجه فاوانی کار نمی تواند چنانکه بایید به پرونده های مشکل برسد . روانشناسی از جرائم اطفال ساده است و بیش از تمایلی زجر ناپذیر به تصرف شئی نیست و در واقع وسوسه ایست که همه ما از دوازده سالگی تا 16 سالکی هنگامیکه آتش اشتیاق به تملک و به تملک و تصرف در نهاد بر افروخته می شود و وسائل ارضاء قانونی آن هم برای اکثر مفقود است گرفتار آن می شویم ولی به ندرت موردی مشکل پیش می آند که در آن به نظر پر ارزش روان شناسی مجرب نیاز افتد در آغاز نظر این ود که روانشناسان مدارس عالی را بدین کار بگمارند توصیه های این روان شناسان هنگامیکه مفهوم بود به آسانی قابل اجرا نبود امروز روانشناسانی که در بازداشگاه های موقت کار می کنند نسبت به اطفال و نو بالغان عاطفه و علاقه ای خاص دارند و معلومات آنان در پزشکی نیز به اندازه سایر پزشکان است گزارش آنان نخست ناظر به معایب جسمی است که طفل از آنها رنج می برد و سپس به طبقه بندی وی از لحاظ روحی می نماید غفلت در تعلیم و تربیت است یا نه و سر انجام نوبت به گزارشی می رسد در باره اینکه طفل واقعا از عیبی روحی رنج می برد یا نه بیهوده است که بگوئیم این اطلاعات برای قاضی ای که باید در باره طفل تصمیم بگیرد بی نهایت ارزنده است که گزارش های حاکی از اختلال روحی باید توجه محکمه را به خود جلب کند . امروز قضات و مامورین آزادی آزمایشی خود می توانند بدین ناسازیها پی برند ولی قسمت عمده افتخار کشف آنها مرهون تعلیمات و تحقیقت روانشناسان است . موسسه تحقیق و درمان جرم ، به نحوی معتدل و مقنع مواردی کلی را که برای دریافتن حالت روحی پیچیده طفل باید از روانشناسی استمداد کرد در یکی از نشرات خود چنین ذکر می کند . ((بسیاری از جرائم در واقع معلول احساسی پر هیجان و تحمل ناپذیر است و با آن که نمی توان همه مجرمین را دچار اختلال روحی دانست ولی اکنون هنگام آن فرا رسیده است که بسیاری از کسانیکه از نظر روحی مسئول اعمال خود نیستند درمانی را که مستحق اند و بدان نیاز دارند بیاتند تاثیر زندان در این افراد غالبا بدتر کردن آنان است و از همین روی پس از آزادی بیشتر احتمال می رود که مرتکب جرم شوند و چون ازنظر امنیت عامه بسیاری از این افراد باید دور از اجتماع نگه داشته شوند وجود زندانهائی به سبک بیمارستان لازم است که این افراد را در آنجا چنانکه شایسته است درمان کنند اخیرا فقط طفلی 18 ساله را ب علت ایجاد چند حریق به سه سال زندان محوم کردند و به زندان فرستادند با آن که وی گرفتار اختلال روحی بود . ولی چنانکه رئیس محکمه گفت تا وقتی که معالجه شود بایدی در جایی باشد که نتواند به دیگران آسیب رساند و جایی بهتر از زندان نیافتند راست است که زندان در مورد پاره ای از این قبیل اشخاص میتواند موثر افتد و آنان را از ارتکاب مجدد جرم باز دارد ولی مصلحت دولت و مردم بیشتر در اصلاح و معالجه این افراد است تا در مجازات آنان به ارتکاب جرم سابق . در مورد هر مجرم درمان یافته ، ذخیره ای که از لحاظ سعادت بشری و قدرت کار و پول عاید اجتماع می شود بسیار مهم است )) سرانجام بسیاری از مجرمین در پیشگاه محکمه و مخصوصا محکمه اطفال می آیتند که قضات احساس می کنند که این قوم در زندگی خود چنان سختی و بد بختی دیده اند که اجتماع باید به تلافی مافات بر خیزد و روش قدیم زجر و منع را ه حقوق جزا تجویز می کند کنار بگذارند آزادی آزمایشی در بسیاری از این موارد به دین احساس قضات جواب می دهد و در جاییکه بدبختی این قوم آنان را به وادی اختلالات فکری کشاند است روانشناسی دل آگاه و مجرب بیاری آنان می شتابد و به مامور آزادی آزمایشی و رئیس مدرسه تصویبی توصیه می کند که چه روشی را برای معالجه و مماشات با آنان در پیش گیرد . نخست گزارش مامور آزادی آزمایش را می آوریم . ((جین سیمون در 1940 بدنیا آمدهاست وی پنجمین کودک خانواده و از همه کوچکتر بوده . خانواده وی در سال 1939 بر اثر اجبار خانه خود را ترک کرده و در سال 1940 دوباره به خانه خویش برگشته و باز کمی بعد در همان سال ناگزیر از ترک خانه شده جین در سال 1944 با مادر خود به خانه بر می گشته که بر اثر انفجار بمبی از آغوش مادر به زمین افتاده از لحاز جسمی کودک آسیبی دیده ولی از نظر روحی این آسیب بزرگتر بوده زیرا چند سال بعد مادرش شکایت می کرده که وی بسیار عصبی است و نموش جدا به تاخیر افتاده. در پایان جنگ اعضاء خانواده باز در یک جمع می شوند ولی د ر1946 پدر کار خود را از دست می دهد و دیگر نشانی از او نمی یابند مادر نیز در بیمارستانی به کار می پردازد و در سال 1947 می میرد جین را در چند پرورشگاه نگهداری می کنند تا آنکه در سن 15 سالگی در یکی از کارگاهها شغلی برای او می یابند . اکنون هدف اصلی وی یافتن سایر اعضاء خانواده اش است و چنین می پندارد که اگر به هدف خود دست یابد احساس امنیتی در او پدید می آید ، که فقدان آن فعلا او را به سختی می آزارد بر اثر تصادف خواهر بزرگترش را که حالا 25 ساله است می یابد که شوهر کرده و با شوهر در یکی از نواحی نزدیک لندن بسر می برد از بدن بخت شوهر در همان نظر اول از جین بیزار می شود و بدو می گوید که دیگر به خانه آنان نیاید . در سال 1955 به اتهام دزدی لباس از دختر دیگر از طرف محکمه , بدین شرط آزاد میشود که 12 ماه در کانون اصلاح بسر در مدت اقامت در کانون وی دختری است پر هیجان و ناپایدار و مانند بسیاری از دختران که خانواده خود را از دست داده اند میخواهد کاری کند که رفتارش جالب توجه باشد و در عین حال میکوشد که با زندگی در کانون مانوس شور به خور اعتمادی ندارد و حرکاتش بر اثر نوعی تحریک عصبی است و بعدا به ندرت به علت اعمال خود پی می برد استعداد و هوش او متوسط است با این حال چندان تعلیمی نیافته و هیچگاه نتوانسته است که مدتی بکاری دل بندد ذوق او خوبست و حس انضباط ندارد . پس از طی چند نشیب و فرار در کانون جین با دختری طرح دوستی می افکند که چند ماه زودتر از وی باید آزاد شود هنگام آزادی این دختر جین بسیار افسرده و نا امید میشود و اولیاء کانون میکوشند که برای او دوستی دیگر از میان دختران بیابند ولی این کوشش بجائی نمیرسد و ناامیدی جنین بیشتر میشود مخصوصا وقتی که نامه ای از دوست آزاد شده اش نمی رسد و حال آنکه او وعده داده بود که از بیرون به وی نامه بنویسد رفتار وی بسیار بد میشود به همه کس و همه چیز پرخاش میکند و هر آشوب و فتنه ای که در کانون بر خیزد او محرک آن است . در ماه دسامبر 1955 جین ز کانون میگریزد و در ماه جانواری 1955 در ناحیه غربی لندن او را نی یابند وی به اتهام تخلف از شرایط آزادی آزمایشی بدان محکوم میشود که شبها را در بازداشتگاه آزمایشی بسر برد و روزها در کارگاه بکار پردازد. همینکه جین به بازداشتگاه آزمایشی می رسد با دختری آشنا میشود دخترک در آغاز از صمیمیت و دوستی به بی سابقه جین به حیرت می افتد ولی رفته رفته بر اثر اصرار جین او نیز واقعا محبتی به جین در دل خود احساس میکند ولی همینکه برای دوستی پسری را می یابد رشته دوستی خود را با جین میبرد در نخستین ملاقات من با جین به من گفت که وی دختر زن باز است و فقط دختران را دوست دارد به تفصیل در این باره سخن راند و گفت وی چنین ساخته شده است و نمیداند چه باید کرد وی گفت که رفیقی میخواهد از جنس ذکور ولی هیچ تصوری از این رفیق پسر ندارد و نمیداند اگر او را بافت با او چه کند . وی علاقهای شدید به اعضاء بازداشتگاه و سایر دختران می یابد ولی هیچیک از این علاقه ها چندان نمیپاید و نسبت به هر یک به نوبت بسیار خشن و زننده میشود. وی در باشگاه که رئیس آن بسیار مساعد و مهربان است کاری می یابد هنگامیکه در باشگاه است و بخوبی کار میکند در بازداشتگاه موجب فتنه و آشوب است , وقتی که در بازداشتگاه8 خوب است در باشگاه بدو هیچ حاضر نیست کاری را که نمی پسندد انجام دهد فقط زمان میتواند گفت که آیا او میتواند در باشگاه بکار خود ادامه دهد و یا رفتارش در بازداشتگاه قابل تحمل خواهد شد و اگر در تصمیم خود استقامت ورزیم ممکن است که وی به زندگی آرام و معقول مانوس شود ولی رفتار او گاهی ما را از سلامت روحی و جسمی او می ترساند گزارش روان شناس به قرار ذیل است. از نظر روانشناسی صریحا باید بگویم که وی بنحوی غیر معمول روحی پیچیده و مشکل دارد و تا آنجا مامور آزادی آزمایشی با وی بخوبی رفتار کرده است نیازی به ذکر سابقه عاطفی او نیست جز اینکه خود او میگوید (( من هیچگاه در زندگی خود محبتی نداشته ام و ظاهرا هم استعداد پذیرفتن آنرا ندارم )). او را دختری بسیار با هوش و پر احساس میدانم که رشد شخصیت او به سختی آشفته و مشوش شده است و نمیدانم چرا چنانکه خود او می گوید او باید زن باز باشد ولی گمان می کنم که واقعا چنین نباش بیشتر احتمال می رود که چون در می یابد که از عهده دوست داشتن دیگری بر نمی آید برای تسکین خاطر میگوید که به جنس موافق تمایل دارد تا برای خود و دیگران , از اینکه نمیتواند محبتی واقعی داشته باشد بهانه ای بیابد از نظر عمل این امر بسیار مهم است چه اعمال جنسی علتی با دخترانت را محتمل میکند و از نظر وی این وضع از انحراف جنسی معمول مشکل تر است . نکته دیگر شخصیت او بدبینی و عدم اعتماد او به دیگران است این بدبینی گاهی به نهایت شدت می رسد و سیر رفتار او را معین میکند . گمان ندارم که بتواند با وضع فعلی خود الفت گیرد ولی سعی در این راه را توصیه میکنم مشروط بر آنکه تحت نظارت روان پزشک باشد در بازداشتگاه آزمایشی باید همیشه بدو بگویند که او را دوست دارند و احساسات همه نسبت به او دوستانه است , آیا میتوان استعداد موسیقی وی را پرورش داد ؟ آیا میتوان شغلی جالب تر از شغل فعلی به وی داد ؟ خیلی مایلم که وی عصرها مرتب ته مطب من بیاید . آیا میخواهید از هر تغییری ه در رفتار و وضع او پیش می آید مرا آگاه کنید .)) از این دو گزارش چه نتیجه ای میتوان گرفت . نخست این دو گزارش نشان میدهند که با چه درجه از دقت درباره پرونده هایی غم انگیز مانند پرونده این دختر مامورین آزادی آزمایشی و روان پزشک بازداشتگاه تحقیق و تتبع میکنند و از روی وجدان و نوع دوستی هر چه بتوانند برای این مجرمین بدبخت بجای می آورند . ثانیا دو گزارش که هر کدام از ناحیه دو شخص مختلق است که هر یک وظیفه ای جداگانه دارند ولی هر دو سعادت طفل را خواهانند بهتر از یک گزارش ما را از وضع روحی و جسمی و سابقه طفل آگاه میکند و به ما اجازه میدهد که طفل و محیط گذشته و حال او را ببینم و گزارش این دو ناظر طفل را مانند بازیگران سینمای سه بعدی بخوبی در نظرها مجسم میکند . ثالثا روان پزشک در وهله اول مانند پزشک به قضات و مامورین آزادی آزمایشی اطمینان میدهد که طفل از نظر جسمی سالم است و از نظر روحی هم نقصی ندارد ولی در عین حال می گوید که اگر بادقت با وی رفتار نکنند تواند بود که گاهی دستخوش خیالات جنون انگیز شود . و بالاخره در پایان گزارش خود روان پزشک چند توصیه میکند که مامورین بازداشتگاه و آزادی آزمایشی برای حصول نتیجه بهتر باید آنها را بکار بندند . منابع: 1 _ دایه در فارسی امروزی به معنی زنی است که بچه دیگری را شیر می دهد مقابل مرضعه عربی و معنی کلی آن پرستار است خواه زن و خواه مرد فردوسی بگوید: |
URL : https://www.vekalatonline.ir/articles/100969/روانشناسی-و-محکمه-اطفال/ |